گلدان یا گلخانه
.
پسرها را توی باغچه میکارند انگار و دخترها را توی گلدان.
راستش من که تجربه پسر داشتن را ندارم، اما تصویری که از دوران کودکی خودم دارم و خیالی که از پسر نداشتهام در ذهن ساختهام چیزی شبیه درختی است که توی باغچه خانه میکارند، مثل درخت انگوری که همین حالا در حیاط خانهمان داریم یا گل کاغذی بزرگی که در باغچه کاشتهایم.
حسنا و ریحان من اما توی گلدان هستند.
قفسه کتابخانه ما، جایی برای گلدانها و کتابهاست. من گلها و درختچههای خانه را توی گلدان نگه میدارم چون باید جلو چشمم باشند، چون یکجور لذت مداوم در تماشای مستمرشان وجود دارد، چون بیشتر باید حواسم بهشان باشد، چون دوست دارم دم دستم باشند، چون کمی زرق و برق و تزیین دارند و نمیشود بیرون خانه گذاشتشان، چون دمای ثابتی از هوا و شکل کنترل شدهای از نور را لازم دارند.
من یکجورهایی دخترهایم را توی گلدان کاشتهام. ذرهای رنگشان زرد بشود زود میفهمم، اندکی بیحال بشوند کاری برایشان میکنم، گلشان پژمرده بشود فکری به حالشان میکنم. دخترند دیگر، بخشی از وظیفه پدری من این است که بنشینم پایشان و مراقبشان باشم.
پسری اگر میداشتم میبردمش توی باغچه، اصلا پسرها باید سرد و گرم روزگار را ببینند، برای به نور رسیدن شاخه بدوانند، برای محکم بودن ریشه بدوانند، بیهیچ تماشاچی و مراقب و محافظی استخوان
بترکانند و استوار بشوند.
.
دستتان سبز باشد و انشاالله خانهتان پر از گلهای سر حال باغچهتان پر از درختهای بلند.
رضا جوان