04 تیر 1399
. پسرها را توی باغچه میکارند انگار و دخترها را توی گلدان. راستش من که تجربه پسر داشتن را ندارم، اما تصویری که از دوران کودکی خودم دارم و خیالی که از پسر نداشتهام در ذهن ساختهام چیزی شبیه درختی است که توی باغچه خانه میکارند، مثل درخت انگوری که همین… بیشتر »
نظر دهید »
03 خرداد 1399
دوست من اصلا قرار نیست جای خاصی باشی کار خاصی انجام بدهی یا همه تو را بشناسند! فرقی هم ندارد ساکن روستای کوچک باشی یا کلانشهر تهران! قرار نیست پز روشن فکری بدهی یا علم سنت دست بگیری! قرار نیست همیشه برای همه چیز حرف بزنی. آن دنیا حساب و کتاب با اینجا… بیشتر »
29 اردیبهشت 1399
حالتی که بنشینم و حاجتها را فهرست کنم و آدمها را به اسم بنویسم و بعد شروع کنم یکی یکی خواستن، برایم کمرنگ میشود از بس مجیر و ابوحمزه و کمیل و حتی همین جوشن، عوضم میکنند. یادم میدهند که انگار دعا، خواستن نیست. وقتْ خالی کردن است برای چیزی شبیه گپ… بیشتر »
02 شهریور 1394
خدا میخواست به تو بال و پر بدهد!! گفت: چشمت می زنن! چادر داد . . . قدرش را بدان! هدیه خدا خیلی قیمتی است. بیشتر »