تقلبنویس سربلندم
روز امتحانِ نهایی، تو را روی پارچۀ سفید با خط ریز نوشتهایم و با خودمان آوردهایم سر جلسه. هر جا که از هول و اضطراب حفظیات را یادمان رفت پنهانی، چشم به تو میاندازیم و سوالها را جواب میدهیم. سوالهای سخت را اگر یادمان رفته بود و ترس برمان داشت، فوری مینویسیم: «یا امانَ الخائفین» اگر توی بلبشو، وقتی دیدیم زرنگهای کلاس زودتر پا شدند و برگه را دادند و رفتند و مثل همیشه گریهمان گرفت، جلوی آن یکی سوال که بلدش نیستیم مینویسم: «یا راحمَ العبرات»
تو یادگار شبهای امتحانی جوشن! شبهایی که تند تند جزوۀ صدتایی سوالها را خواندیم و رد شدیم. ما شبِ امتحانیها تو را قایمکی روی سفیدترین پارچه مینویسیم و با خودمان میآوریم. بگذار حتا اگر مراقبها مچمان را گرفتند، به هم نگاه کنند و بینِ هم بگویند: «همین که هزارتا اسم را یک جا نوشته قبولش کنید.»
من آن تقلبنویس سربلندم که تو قبولیام را میگیری. حالا هر طور که شده. این خط، این نشان!